ممد آقا و آینده شغلی فرزندش
تاريخ : یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:فوتبال , بازیکن , درآمدهای کلان , آینده شغلی , فرزند , | 12:34 | نویسنده : پهلوان



پهلوان : سلام بر تاجر میوه فروش

ممدآقا : سلام بر پهلوان نیک اندیش .

پهلوان : ممد آقا ، الفاظ جدید می فرمائید . دایره لغاتتون افزایش یافته است ؟

ممد آقا : نمی دونم دایره لغت چیه ، وقتی خوب از این خوشم اومد ، سریع حفظش کردم .

پهلوان : ممد آقا ، شما بر اساس علاقه لغات رو بیان می کنید ؟

ممدآقا : بله ، خوب پس بر چه اساس باید لغات رو کرد ؟

پهلوان : قبل از اینکه پاسخ شما رو بدهم ، ممد آقا اوقت چه عبارات را اینگونه در جملات خود بیان می کنید ؟

ممد آقا :خوب هرچی لغت قلمبه ، سلبمه تر باشد یا به اصطلاح کلاسش بالاتر باشه ، بیشتر اون رو به کار می برم .

پهلوان : خوب مثلا چه مواردی ؟

ممد آقا : خوب مثل دموکراسی ، مانفیست ، لیبرالیسیم ، هارمونی ،  استکباری جهانی ،  ناتوی فرهنگی ، حمله یا ارتش  سایبری ، هژمونی ،  ضریب جینی ، توتالیتر ، اگزیستنسیالیسم ، سوسه نیا ، یا دیگه برات بگم لژیونر یا لژیون ، شاخص رفاه ، تورم نقطه به نقطه و از این جور موارد .

پهلوان : ماشاء الله ، در همه ابعاد اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی  ، عبارتی را آماده کرده اید ، خوب  این اصطلاحاتی که بیان فرمودید معانی آنها را نیز می توانید برای ما توضیح بدهید . ممدآقا : معنی رو می خوای چی کار ؟ شما فقط بگو ، تو جمع ، هر جا بگی نگاه ها بهت عوض می شه ، موقع حرف زدن وقتی به این عبارات می رسد ولوم صدار رو ببر بالا و سرعت حرف زدن رو پایین بیار ، تا مخاطب حسابی دستش بیاد با کی طرفه .

پهلوان : خوب طبیعتا در جملات بایستی عبارت موجود بر اساس یک منطق و قاعده ای در کنار هم قرار بگیرند و همانطور که شما در میان لغات اشار داشتید ، در جمله باید هارمونی وجود داشته باشد .

ممد آقا : به به ، می بینم که شما هم از این عبارت استفاده می کنی ، راستش رو بگو از من یاد گرفتی ؟ آره.

پهلوان : خیر ، بنده به معنی این عبارت نیز وافقم ، اصولا منظور از آن وجود هماهنگی و همگونگی است منتها این هارمونی از همگونگی رایج تر است .

-----

در این میان ناگهان فرزند ممد آقا وارد مغازه پدر شد ، از توصیف وی تنها به این نکات می توان اشاره داشت که گویی ممد آقایی بود منتها در سایز کوچک ، با ساکی در دست و صورتی  و دستهایی آفتاب سوخته شبیه کسانی که در کنار ساحل ساعت ها وقت برای تغییر رنگ پوستشان سپری نموده باشند و نمی دانند که تقریبا جذقاله شده اند .

ممدآقا : سلام بابایی ، چقدر دیر اومدی ، بیا اینجا زیر کولر و این آب میوه رو بخور ، چند مرتبه گفتم . پس از تمرین عرقت رو پاک کن ، سرما می خوری ، این مربی تون چی یاد می ده ، خوب بگو ببینم امروز چند تا گل زدی ؟

فرزند : هیچی .

ممدآقا: ای خاک بر سرت ، پس چه غلطی می کنی تو زمین ؟

فرزند : آخه مربی می گه فوتبال یه بازی تیمیه ، ولی من 3 تا پاس گل دادم .

ممدآقا: مربی تون غلط کرده ، گی گفته فوتبال یه بازی تیمیه ؟ چند مرتبه بهت گفتم هر موقع توپ اومد زیر پات بشوت تو دروازه ،البته اول باید تا می تونی بروی جلو ، برو جلو ، از دستتات استفاده کن فوتبال فقط با پا نیست ، حتی با توپ برو تو دروازه ، خوب دیگه آب میوت تموم شد .پاشو بر دیگه بوی عرقت کل مغازو گرفت . رسیدی خونه سریعا دوش می گیری ها ...... 

و فرزند پس از این ارائه تاکتیک ها مناسب مغازه را ترک نمود .

-------

پهلوان : ممد آقا ، شما در فوتبال هم سررشته دارید ؟

ممدآقا : چطور ؟

پهلوان : چون اصولا با این سبک و سیاق آموزش دهی شما  فرزندتان نیازی به رفتن کلاس های فوتبال ندارد ، ایشون بهتر است به کلاس های راگبی بروند .

ممدآقا : راگبی چی هس؟

پهلوان : فوتبال امریکایی .

ممدآقا : نه نه من با امریکا مشکل دارم ، نمی خوام بچم ورزش اونها رو انجام بده . من می خوام بچم تو همین مملکت توپ بزنه اینجا عرصه براش مهیا است . می تونه سریعا وارد بازار کار بشه .

پهلوان : بازار کاری چه ؟ توپ زنی .

ممد آقا : فوتبال دیگه ؟

پهلوان : مگه بازار هم دارد.

ممدآقا : ای بابا مثل اینکه تو باغ نیستی ها ، بابا در آمدهای میلیونی ، شهرت ، رفاه ، آسایش ، طرفدار یا هوادار ، کجا کاری ؟

پهلوان : عجب ، تا اونجا که من اطلاع دارم غالب باشگاه های فوتبال در ایران تحت نظارت دولت هستند و هزینه های  آنها از محل بودجه های عمومی ورزشی کشوری تامین می گردد و قاعدتا نبایستی این بودجه های عمومی که می تواند برای عمومی کشور هزینه گردد صرف عده ای خاص بگردد . من تصور کردم با ایجادسقف قرداد در پرداخت دیگه این مشکلات رخ نخواهد.

ممدآقا : آقا سقف چیه ، قرار داد چیه ؟ خوب نهایتش که چی ف میگه آقا سقف قرار داد منو اینقدر ثبت کن ، هم باشگاه میگه و هم بازیکن ، بعد میرن یه توافق دیگه می کنن .

پهلوان : خوب از آنجا باشگاه ها تحت کنترل مستقیم فدراسیون فوتبال هستند ، آیا این نهاد نمی تواند برای این موضوع تدبیری بیندیشد .

ممدآقا : در چه مورد ؟

پهلوان : عدم دریافت دستمزدهای کلان در میان بازیکنان .

ممدآقا : خوب مگه فقط بازیکنه ، مربی چی ؟ خوب حالا که نوبت ما شد ، باید تدبیر بیندیشند ، آقا اصلا نمی خواد تدبیر رو ، چیکار داری شما ، بذار مردم تجارتشون رو بکنن .

پهلوان : آقا خوب این بودجه عمومی است ، اگر خصوصی بود که من حرفی نداشتم ، اصلا ببینم مگر شما قصد فوتبالیست شدن را دارید ؟

ممدآقا : من نه ولی این پسرم ، آینده درخشانی داره.

پهلوان : تصمیم دارند فوتبالیست بشوند ؟

ممدآقا : خودش که نه ، دوست داره میوه فروش بشه ، اما من و مامانش می خوایم ، بره سراغ فوتبال . یجوری احساس می کنم بچگی های خودمه .

پهلوان : فوتبالیست شدن این بچه چرا برای شما مهم است ، مگر یک فوتبالیست چه امتیازاتی دارد که میوه فروش ندارد ؟

ممدآقا : آقا این چه حرفیه می فرماید ، شما بگید یک فوتبالیست چی ندارد ، پول ، رفاه ، شهرت ، موقعیت اجتماعی مناسب ، حتی اگر خوب کار کنه می تونه به کشور دیگر برای کار بره چی می گن بهش . اسمش یادم رفت .

پهلوان : لژیونر

ممدآقا : آره خودشه . میره اون ور آب ، اگه حال داشت خودشو نشون می ده ، اگر نداشت یه مصدومیتی ، چیزی جور میکنه ، حقوقش رو میگره ، بعد از اینکه دیگه اونجا نخواستنش میاد اینجا ، تازه واسش دست و پا می شکنن  ، دیگه چی می خواد  ؟

پهلوان : خوب آینده خوبی برای اون پیش بینی کرده اید ، اما اگر وی تصمیم بگیرد که علاقه خود را دنبال کند ، چه ؟

ممدآقا : نه خودش نمی فمهمه ، بچش ، نهایت میوه فروشی مثل من شه دیگه ، یه آدم بدبخت ، تو جامعه به شکل یه زورگیر نگاهمون می کنند ، انگار سروار جامعه هستیم . کار زیاد می کنیم اما رفاه کنه ، شهرت هم که به بدنامی مشهوریم . خوب مثلا  این میوه فروشی چه تحفه ای داشته که بخواد ایشون رو بی نصیب نذاره ؟

پهلوان : خوب هرکاری سختی های خود را دارد و جامعه به تمامی این مشاغل نیازمند است ، اما مهترین نکته به نظر من دنبال کردن علائق است ، خوب اگر همه بخواهند ، دکتر ، مهندس ، وکیل یا از این جور موارد بشوند ، خوب مگر جامعه نیاز به میوه فروش ندارد .

ممدآقا : چیه شما خیلی از این شغل خوشت میاد ، خوب بذار بچه خودت بیاد تو این صنف ؟

پهلوان : ایشون به هر صنفی که علاقه دارند و این صنف برای جامعه مفید باشد از نظر من مشکلی برای رفتن ندارند .

ممدآقا : نه از نظر من بچم باید در اوج شهرت باشه و این شهرت دیگه در پزشکی ، یا وکالت یا خلبانی نمی دونم . می خوام بچم تو تلویزیون ببینم ، صحنه که گل می زنه ف طرفداراش صداش می کنه ، مجله ها عکس رو چاپ کنند ، در موردش مطلب بنویسند ، وارد زندگی شخصی بشن . از این جور چیزها .

پهلوان : وارد زندگی شخصی شون بشوند ، این درسته ؟

ممدآقا : آره ، آدم های مشهور اینطورین ، یه روزنامه ورزشی بخر می بینی چیه ؟

پهلوان : خوب ممدآقا ، شما یک پدر هستید و من حق ندارم که رویاهایی که شما برای فرزند خود اندیشیده اید را تخریب کنم ، در نتیجه امیدوارم که فرزند شما روزی به این رویایی که برای وی اندیشیده اید برسد . البته اگر خودش هم بخواهد .

ممدآقا : خواهد خواست . زمانه ما را تغییر خواهد داد.

پهلوان : خوب ، با اجازه ، خداحافظ .

ممدآقا : خیر پیش .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: